راوى گوید: لشکر عنید عمر نحس پلید سوار شدند، پس حضرت امام علیه السّلام ، بُریر بن خُضَیْر را اَشْقیا را موعظه نماید و آن مؤ من ناصح در مقابل آن گروه طالح شرط موعظه و نصیحت را به جا آورد ولى آنها گوش به نصایح او ندادند و ایشان را متذکّر ساخت ولى نفعى نبردند؛ پس خود آن حضرت به نفس نفیس مقدّس بر شتر خویش و به قولى بر اسب خود سوار گردید و از ایشان بخواست که ساکت شوند، پس ساکت شدند. آنگاه امام علیه السّلام حمد و ثناى الهى نمود و ذکر خدا به آنچه که ذات مقدّس حق را سزاوار است به جا آورد و بر ملائکه و انبیا و مُرسلین ، درود فرستاد و در گفتار و طلاقت لسان شرط بلاغت بیان را به نهایت رسانید سپس این کلمات را فرمود: اى مردم ! زیان و سختى بر شما باد! هر آینه آن هنگام که سرگردان و حیرانید از ما طلب فریادرسى کردید (شاید مراد آن حضرت طغیان معاویه لَعَنَهُ اللّهُ باشد در زمان خلافت على علیه السّلام که اهل کوفه مبتلا به طغیان و فساد او بودند و محتمل است که زمان کفر و جاهلیّت باشد که در تیه ضلالت همه خلق ، حیران بودند و به شمشیر على علیه السّلام به شاهراه هدایت رسیدند). پس ما مرکب هاى خود را راندیم و با شتاب به سویتان آمدیم از براى آنکه به فریادتان برسیم (یعنى از مذلّت کفر یا از قید طغیان معاویه ، شما را خلاص نماییم ) ولى شما بر روى ما شمشیر
:
مى کشیدید که آن شمشیر از خود ما در دست شما بود و شعله ور نمودید بر سوزانیدن ما آتشى را که ما خود بر سوزانیدن دشمنان خود و دشمنان شما، افروخته بودیم . اى مردم ! شما جمع شده اید براى یارى و نصرت آنانکه اعداى شمایند (بنى اُمیّه ) و همراه شدید بر ضرر و هلاکت آن کسانى که فى الحقیقة دوستان و خیر خواهان شما بودند (اهل بیت علیهم السّلام ) با آنکه بنى امیّه هیچ عدل و دادى در میان شما واقع نساختند و هیچ گونه آرزوى شما را بر نیاوردند؛ آرام باشید و پا از گلیم خود بیرون نگذارید. چندین واى بر شما باد! ما را فرو گذاشتید و یارى ما را ترک نمودید در حالتى که هنوز شمشیرها از غلاف بیرون نیامده و دلها آرام است و راءى ها بر شعله ور شدن اثر جنگ استوار نگردیده بود. همانا خود به سوى فتنه شتافتید مانند مگسى که پرواز کند و از هر کرانه بر فساد گرد آمدید و همدیگر را خواندید مانند پروانه که بر آتش فرو ریزد. خدایتان از رحمت دور کناد، اى نا آزاد مردان این امّت و بى نام و ننگان طوائف و بى اعتنایان به کتاب خدا و تحریف کنندگان کلمات حقّ و خویشاوندان گناه و ریزهاى آب دهان شیطان و خاموش کنندگان چراغهاى سنّت و هدایت ؛ آیا این جماعت بنى امیّه را مددکارید و از نصرت چون ما اهل بیت دورى مى جویید؟ همانا کار شما همین است . به خدا سوگند که غَدْر و مَکْر شما قدیمى است و بیخ درخت وجودتان بر غَدّارى بسته شده و بر مَکّارى شاخه برآورده است ؛ همانا آن درخت پلیدى را مانید که چون باغبان و آن کس
که آن را پرورش داده ، از آن تناول کند گلویش را سخت فرو گیر و اگر ستمکار از آن غاصبانه خورد بر ایشان گوارا شود. اینک عبید اللّه زنا زاده فرزند زنا زاده پا استوار نموده که من یکى از دو مطلب را اختیار نمایم : یکى کشته شدن و دیگرى ذلیل او بودن ؛ اختیار ذلّت و خوارى از سجیّه ما بسیار دور است نه آن را خدا و رسولش بر ما مى پسندد و نه مؤ منان پاک دین و نه آن دامن ها که از لوث دنائت پاکیزه است و نه صاحبان همّت عالیه و نه آن نفوس که دریغ دارند و ترجیح نمى دهند فرمانبردارى نانجیبان را بر آنکه چون جوانمردان بزرگ همّت در میدان جنگ به مردانگى کشته گردند. آگاه باشید که من با این عشیره خویش با وجود یاران کم ، براى جنگ با شما آماده ام ؛ پس آن سرور مردان روزگار و فرزند حیدر کرّار وصل نمود کلام خود را به ابیات فروة بن مسیک مرادى : ((فَاِنْ نَهْزِمْ...))؛ یعنى هرگاه ما را غلبه و نصرت نصیب گردد و دشمن را شکست دهیم ، شیوه ما از قدیم ظفر یافتن بر خصم بوده و اگر مغلوب و مقتول شویم ، شکست خوردن از جانب ما نخواهد بود؛ زیرا عادت ما بر جُبْن و بد دلى نیست بلکه مرگ ما رسیده و نوبه ظفر یافتن به مقتضاى گردش روزگار، دشمنان ما را بوده است وشیوه روزگار بر آن است که اگر شتر مرگ سینه خویش را از در خانه مردمانى بلند نمود و از آنجا جابرخاست ناچار بر در خانه دیگرى خواهد نشست و زانو بر زمین خواهد زد. بزرگان قوم من از دست شما دچار مرگ نشدند، چنانکه در قرنهاى دیرین نیز مردم
دچار مرگ گردیده اند. اگر پایندگى در دنیا مر پادشاهان را میسّر بودى ، البتّه ما نیز پایدار بودیم و چنانکه اگر بقاء مردمان کریم را ممکن باشد، ما نیز در دنیا باقى بودیم ؛ پس به شماتت کنندگان بگو که از مستى غرور به خود آیند و از شماتت ما خود دارى نمایند؛ زیرا مرگى که ما را در بر گرفته ، آنها را نیز در بر خواهد گرفت . امام حسین علیه السّلام پس از خواندن این اشعار، فرمود: به خدا سوگند! پس از این فتنه که انگیزید و خون مرا به ناحق بریزید، کامران نخواهید بود الاّ به اندازه آن مقدار که کسى بر اسب نشیند، که دور زمانه بر شما دگرگون شود و روزگار مانند سنگ آسیا، شما را به گردش آورد و چنان در اضطراب افکند که در سرگردانى مانند چرخى باشید که گرد محور خود بگردد و اینکه خبر دادم ، عهد و پیمان پدر بزرگوارم امیرمؤ منان علیه السّلام است که از جدّم رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فراگرفته بود خطابات حضرت نوح علیه السّلام را که به قوم خود مى گفته ، آن گروه را به همان کلمات مخاطب فرمود که اکنون شما آراى خود را مصمّم باشید و شُرکاى خود را که از براى خداى تعالى قرار داده اید، فراهم آورید. پس از این ، بدى و شئامت کارتان بر خودتان مخفى نخواهد ماند.
سپس حکم خویش بر من جارى نمایید و مرا چنانکه نمى خواهید مهلت دهید، ندهید که من توکّل بر خدایى نموده ام که پروردگار من و شماست و هیچ چرنده اى نیست مگر اینکه زمام امرش در دست پروردگار است . خداوندا، باران رحمت را از ایشان بازگیر و سالهاى
قحط و خشکسالى را مانند سالهاى خشکسالى عصر حضرت یوسف علیه السّلام بر این مردم بگمار و جوان بنى ثقیفى را بر آنها مسلّط کن (مراد ((مُختار)) یا ((حَجّاج )) است ) که شرب ناگوار مرگ را به آنها بچشاند؛ زیرا این مردم به ما دورغ گفتند و ترک یارى ما نمودند و تویى پروردگار ما و بر تو توکّل کردیم و به تو رو آورده ایم و بازگشت هر بنده اى به سوى تو خواهد بود. امام حسین علیه السّلام پس اداى این کلمات از مرکب پیاده شد و اسب خاص رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله را که مسمّى به ((مرتجز)) بود طلب فرمود و بر آن اسب سوار شد و به قصد جدال وعزم قتال قلیل ، لشکر خود را بیاراست . و از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام منقول است که اصحاب آن جناب ، چهل و پنج نفر سواره بودند و یک صد نفر پیاده و بجز این خبر، روایات دیگر هم وارد است . راوى گوید: عمر سعد لَعَنَةُ اللّهِ عَلَیْهِ در پیشاپیش لشکر بى دین آمده و تیرى به جانب اصحاب فرزند خَیْرُ الْمُرسلین ، رها کرد و به اهل کوفه خطاب نمود که شما در نزد ابن زیاد، گواهى دهید که اوّل کسى که تیرانداخت به سوى حسین ، من بودم . در آن هنگام تیرها از آن ناکسان ، مانند قطرات باران به سوى لشکر امام حسین علیه السّلام باریدن گرفت . حضرت امام علیه السّلام به یاران خود فرمود: خدا شما را رحمت کناد، برخیزید به سوى مرگى که چاره اى از آن نیست ؛ زیرا این تیرها پیام آوران این گروه بى دین است به سوى شما.
پس نائره قتال مشتعل گردید و ساعتى از روز با هم در آویختند
و به قتال و جدال مشغول گردیدند و حمله پس از حمله مى نمودند تا آنکه جماعتى از اصحاب سعادت انتساب آن جناب به درجه رفیعه شهادت فائز گشتند. راوى گوید: در آن هنگام امام اَنام علیه السّلام دست برده محاسن شریف را گرفت و فرمود: غضب خدا بر جماعت یهود شدید شد آن هنگام که فرزند از براى خدا قرار دادند که گفتند عُزَیر پسر خداست و شدید گردید غضب خدا بر گروه نصرانیان آن زمان که قائل شدند بر آنکه خدا ((ثالث ثلاثه )) است و همچنین غضب خدا سخت شد بر طائفه مجوسان که آفتاب و ماه را پرستش کردند بدون آنکه خدا را به وحدانیّت پرستش نمایند و غضب الهى شدّت خواهد گرفت برگروهى که قول ایشان متّفق گردیده بر کشتن پسر دختر پیغمبر. اَّگاه باشید که اجابت این مردم نخواهم نمود در آنچه اراده کرده اند که با یزید عنید بیعت نمایم تا آنکه خدا را ملاقات نمایم در حالتى که به خون خود آغشته باشم . ابوطاهر محمدبن حسین بُرْسى در کتاب ((معالم الدّین )) روایت نموده که حضرت امام به حق ناطق امام صادق علیه السّلام فرمود که از پدر بزرگوار خود امام باقر شنیدم که فرمود: در آن هنگام که حضرت امام با عمر سعد لعین ملاقات نمود و نائره قتال مشتعل گردید خداى متعال س نصرت از آسمان نازل فرمود تا آنکه مانند مرغ بر بالاى سر امام مظلوم علیه السّلام پرباز نمود و آن جناب مخیّر گردید میان آنکه بر لشکر دشمنان ، مظفّر و منصور باشد و یا آنکه ملاقات پروردگار نماید و به درجه رفیعه شهادت نائل شود.
پس آن حضرت لقاى خدا را اختیار نمود و نصرت آسمان و کمک فرشتگان الهى را نپذیرفت . راوى گوید: پس از آن ، امام حسین علیه السّلام در مقابل لشکر کوفیان ، فریاد برآورد که آیا فریادرسى هست که از براى رضاى پروردگار به فریاد ما برسد؟ آیا کسى هست که از حرم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، شرّ دشمنان را دفع نماید؟ راوى گوید: در این هنگام حُرّ بن یزید ریاحى رو به سوى عمرسعد پلید آورد و فرمود: آیا با این مظلوم جنگ خواهى کرد؟! عمرسعد گفت : به خدا قسم ، جنگى خواهم نمود که آسانترین مرحله اش این باشد که سرها از بدنها به پرواز در آید و دستها از تن ها بیفتد. راوى گفته که حرّ بعد از شنیدن این سخن ، به گوشه اى رفت و از یاران خود کناره گرفت و در مکانى دور از آنها بایستاد و بدنش به لرزه در آمد. یکى از مهاجرین اَوْس او را گفت : به خدا قسم کار تو مرا به شک و تردید انداخته ، اگر از من بپرسند که شجاع ترین مرد اهل کوفه کیست ، من از نام تو نمى گذرم ؛ پس این چه حالى است که در تو مى بینم ؟! حُرّ در جواب او گفت : به خدا که خودرا میان بهشت و جهنّم مى بینم وبه خدا سوگند که هیچ چیز را بربهشت ، اختیار نمى کنم اگر چه بدنم را پاره پاره کنند و بسوزانند!
درباره وب

جست وجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 5:54 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 74
بازدید دیروز: 441
کل بازدیدها: 1994473